بایگانی برچسب‌ها: مرگ

همآغوشی

استاندارد

چه خوب است که صبح‌ها

 پهلو به پهلو نخواهم شد

می‌دانم سرم را اگر بلند کنم

به سنگ خواهد خورد

و دهان اگر باز کنم

خاک با مشت‌ سردش به دندان‌هایم می‌کوبد

دیگر در انتظار صبح نیستم

و تغییر فصل‌ها برایم مهم نیست

حتی به انتظار پرنده نمی‌مانم تا تخم بگذارد

لبم دیگر بوسه نمی‌خواهد

تنم آرام گرفته از خواستن

ساکن شهر زمان شده‌ام

شهروند دائم مرگ

در آغوش جهان خوابیده‌ام

13941111104316217005704

خاكسپاری

استاندارد

1385721945414.cachedقبرم چيزي شبيه همين مستطیل‌‌هاست
كه در عكس مى‌بينيد
تنم در همين جعبه‌هاي چوبى زاويه‌دار
در يكى از همين زمستان‌ها
كه رد نور و پالتوى مردان خاكسترى است،
به خاك مى‌آميزد
خاك سوئد سرد است
فراموش خواهم شد
چند غريبه تابوتم را طبق دستورالعمل
سر مى‌دهند پایین
و يك ساعت بعد انگشت‌هايشان را با فنجان قهوه گرم خواهند كرد
من در انتظار اشكى نيستم
باران خواهد باريد
بعد از همين عكس كه مى‌بينيد.