خواب دیدم تیرباران زنی را
در تقاطع آزادی و انقلاب
روی پلی از رنگین کمان
ترکیبی از سرخ خون
و سبز رگها
سفید چشمها
و سیاه موها
زرد گونه
و کبود رانها
بر شانههای مردم تشییع میشد
سینههای پلاسیده و لبهای بیابانیاش
اسمش را حیف
نپرسیدم از پوکهی خالی.